چه تفاوتی بین سرمایهگذاری خصوصی و سرمایهگذاری خطرپذیر وجود دارد؟
سرمایهگذاری خصوصی (Private Equity) و سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capital) دو زیرمجموعهٔ بازارهای خصوصی هستند. بازارهای خصوصی حجمی قابل توجه از سرمایهٔ موجود، و بیش از ۹۵درصد از شرکتهای جهان را کنترل میکنند. پس در هر جایگاهی که هستید، از فروش گرفته تا عملیات، باید دربارهٔ این بازارها و چگونگیِ عملکردشان بدانید. در این مقالهٔ بلاگ مکس به شباهتها و تفاوتهای سرمایهگذاری خصوصی و سرمایهگذاری خطرپذیر میپردازیم.
شباهتهای سرمایهگذاری خصوصی با خطرپذیر چه هستند؟
هر دو گروه از شرکتهای سرمایهگذاری خصوصی (PE) و سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) سرمایهٔ جمعآوریشده از سرمایهگذاران معتبر یا همان شرکای محدود (LPها) را روی استارتاپها و شرکتهای خصوصی سرمایهگذاری میکنند.
هدف هر دوی این گروه از شرکتها یکسان است: افزایش ارزش کسبوکارهایی که در آنها سرمایهگذاری میکنند، و بعد هم فروش کل کسبوکار یا سهمی از مالکیتشان برای کسب سود.
تفاوتهای سرمایهگذاری خصوصی با خطرپذیر چه هستند؟
سرمایهگذاری خصوصی و سرمایهگذاری خطرپذیر عمدتاً در موارد زیر با هم تفاوت دارند:
- نوع شرکتهایی که در آنها سرمایهگذاری میکنند؛
- میزان سرمایهای که سرمایهگذاری میشود؛
- میزان سهامی که از طریق سرمایهگذاریها به دست میآورند؛
- و آن نقطهای از چرخهٔ عمر استارتاپ که وارد میشوند.
شرکتهای سرمایهگذاری خصوصی اغلب سهامی اکثریتی (بیشتر از ۵۰درصد) از شرکتهای بالغی که در صنایع سنتی فعالیت میکنند، به دست میآورند. این شرکتها معمولاً روی کسبوکارهایی تثبیتشده سرمایهگذاری میکنند که بهخاطر ناکارآمدیهای عملیاتی دچار افت شدهاند.
فرض بر این است که شرکتها با اصلاح ناکارآمدیهای سودآور میشوند. البته این روند درحال تغییر است، زیرا شرکتهای سرمایهگذاری خصوصی بهشکلی فزاینده شرکتهای فناوریِ تحت حمایت سرمایهگذاری خطرپذیر را خریداری میکنند.
در طرف مقابل، شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر به تأمین مالی و هدایت عملیاتیِ استارتاپها میپردازند. این شرکتهای نوپا، که اغلب روی فناوری متمرکز هستند و رشد سریعی دارند، از شرکتهای خطرپذیر سرمایه دریافت میکنند، و در ازای آن سهامی اقلیتی (کمتر از ۵۰درصد) را در اختیارشان قرار میدهند.
سرمایهگذاران خصوصی و خطرپذیر چگونه منابع مالی تأمین میکنند؟
شرکتها از منابع مختلفی برای تأمین مالی استفاده میکنند، اما عمدتاً به سرمایهگذاران نهادی، مثل صندوقهای وقف، صندوقهای بازنشستگی، شرکتهای بیمه و صندوقهای سرمایهگذاری دولتی، وابسته هستند.
علاوهبر سرمایهگذاران نهادی، ثروتمندان و کسانی که دارایی زیادی دارند هم منبعی روبهرشد برای تأمین مالی شرکتهای سرمایهگذاری خصوصی و خطرپذیر به شمار میروند.
این افراد هم مانند سرمایهگذاران نهادیِ سنتی بهدنبال رشد سبد سرمایهگذاریشان هستند، و همیشه در حوزهٔ سرمایهگذاریهای جایگزین، مانند اعتبار خصوصی، داراییهای دیجیتال و املاک، فعالیت سرمایهگذاری دارند.
پرتفوی ریسک و بازده سرمایهگذاریهای خصوصی و خطرپذیر چگونه هستند؟
سرمایهگذاری خصوصی (PE) ریسک کمتر و افق بازدهی طولانیتری دارد، اما سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) دارای ریسک بالاتر و ظرفیت بازده بیشتری است.
نکته اینجاست که استارتاپها مدام مشغول کار روی اثبات محصول و جایگاهشان در بازار هستند. بنابراین فضای سرمایهگذاری خصوصی، بهخاطر حمایت از رشد این شرکتهای نوپا و نوآوریهای فناورانه، بهطور کلی ریسک بالاتری دارد. البته استارتاپها ظرفیت بالایی برای ایجاد تحول در صنایع دارند، و در نتیجه میتوانند به رشدی فراوان دست پیدا کنند.
از طرف دیگر، سرمایهگذاری خصوصی روی ایجاد ارزش بلندمدت و ثبات تمرکز دارد. این سرمایهگذاران به مدلهای کسبوکار تثبیتشده و جریانهای نقدیِ قابل اعتماد در بلندمدت اولویت میدهند.
در واقع این شرکتها پیشتر از ناپایداریهای بازار و مراحل اولیهٔ توسعه و گسترش عبور کردهاند. آنها مفهومی اثباتشده در اختیار دارند که بازدههایی قابل پیشبینی به همراه دارد. شرکتهای سرمایهگذاری خصوصی روی رفع ناکارآمدیهای عملیاتی تمرکز میکنند، و بالاترین بازدهها را دارند.
نکتهٔ مهم اینکه تصمیم دربارهٔ سرمایهگذاری در شرکتهای تحت حمایت سرمایهگذاری خطرپذیر یا خصوصی به تحمل ریسک، افقهای سرمایهگذاری و اهدافِ سرمایهگذاران بستگی دارد.
سرمایهگذاری خصوصی چگونه کار میکند؟
شرکتهای سرمایهگذاری خصوصی از شرکای محدود سرمایهای جمعآوری میکنند و با آن سرمایه صندوقی تشکیل میدهند که با عنوان صندوق سرمایهگذاری خصوصی شناخته میشود. سپس سرمایهشان را روی شرکتهایی با ظرفیت رشد بالا سرمایهگذاری میکنند.
اما شرکتهایی که سرمایهگذاران خصوصی روی آنها سرمایهگذاری میکنند معمولاً با استارتاپهای طرف قرارداد شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر تفاوتهایی دارند.
سرمایهگذاران خصوصی ممکن است روی شرکتی سرمایهگذاری کنند که راکد یا حتی در شرایط نامطلوب است، اما همچنان ظرفیت رشد دارد. ساختار سرمایهگذاریهای خصوصی متنوع است، اما رایجترین نوع معامله در این فضای سرمایهگذاری خرید اهرمی است.
خرید اهرمی چیست؟
سرمایهگذار در خریدهای اهرمی (Leveraged Buyout) با استفاده از ترکیب سرمایهٔ خود با وامهای خصوصی، سهام کنترلیِ شرکت را خریداری میکند، و شرکت در نهایت باید این بدهی را بازپرداخت کند. طی این مدت، سرمایهگذار برای بهبود سودآوری تلاش میکند تا بازپرداخت بدهی بار مالی کمتری برای شرکت داشته باشد.
وقتی شرکت سرمایهگذاری خصوصی یکی از شرکتهای پرتفوی خود را به شرکت یا سرمایهگذار دیگری میفروشد، معمولاً سود کسب میکند، و آن سود را بین شرکای محدودی توزیع میکند که در صندوق آن سرمایهگذاری کردهاند. بعضی شرکتهای تحت حمایت سرمایهگذاری خصوصی وارد بازار بورس هم میشوند.
معیارهای شرکتهای سرمایهگذاری خصوصی برای ارزیابی ناکارآمدیهای عملیاتی چه هستند؟
کارایی عملیاتی نهفقط با سادهسازی فرایندها، بلکه با شناسایی ناکارآمدیها تحت تأثیر قرار میگیرد. در شرکتهای تثبیتشده که رشد سریع ممکن است محدود باشد، بهبود عملیات یکی از ارکان اصلیِ ایجاد ارزش برای مشتریان و سرمایهگذاران به شمار میرود.
وقتی شرکتهای سرمایهگذاری خصوصی بهدنبال بهبود عملیات هستند، جنبههای بررسی دقیق را بر اساس شاخصهای کلیدی عملکرد (KPI) در نظر میگیرند.
مدیران سرمایهگذاری خصوصی با تحلیل معیارهای مالی، مانند حاشیه سود و ساختار هزینهها، پیشرفت را رصد میکنند تا حوزههایی را شناسایی نمایند که در آنها هزینه نسبت به استانداردهای صنعت نامتناسب است.
این رویکرد اغلب شامل ارزیابی خطوط تولید برای حذف محصولات کمبازده و بازنگری در استراتژیهای مدیریت سرمایه، مانند نسبت بدهی به سرمایه شرکت، است.
تیم مدیریت پرتفوی شرکت نقشی مهم در نظارت روی شرکتها ایفا میکند تا مطمئن شوند در مسیر اهداف مالی باقی میمانند. این مدیران با رهبری شرکت همکاری نزدیکی دارند و بهصورت پیشفعال ریسکها را پیش از تبدیل به مشکلات بزرگتر برطرف میکنند.
یکی دیگر از ملاحظات یکپارچهسازی فناوری است؛ سیستمهای قدیمی و نبود اتوماسیون موانع عملیاتی بزرگی ایجاد میکنند. در چشمانداز امروزی، استفاده از راهکارهای فناورانه برای سادهسازی فرایندها ضروری است.
سرمایهگذاران چگونه کارایی عملیاتی را ارزیابی میکنند؟
یکی از معیارهای رایج برای سرمایهگذاران خصوصی در ارزیابی کارایی عملیاتی، نسبت هزینه به درآمد است که کل هزینههای مرتبط با تولید محصول را در مقایسه با درآمد آن محاسبه میکند.
نسبت پایینتر به این معناست که شرکت هزینهای کمتر برای تولید محصولات خود صرف میکند. معیارهای بهرهوری، مانند درآمد بهازای هر کارمند، به شرکتها کمک میکنند تا عملکردشان را با رقبا مقایسه، و جایگاهشان را در بازار ارزیابی نمایند.
سرمایهگذاری خطرپذیر چگونه کار میکند؟
شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر برای جمعآوری سرمایهٔ مورد نیازشان صندوقی ایجاد، و از شرکای محدود تعهدات مالی درخواست میکنند. آنها از سرمایهای که جمعآوری کردهاند برای سرمایهگذاری روی استارتاپهایی با ظرفیت رشد بالا استفاده میکنند.
اکوسیستم سرمایهگذاری خطرپذیر مراحل مختلفی دارد. شرکتهای خطرپذیر معمولاً روی یک یا دو مرحله از مراحل تأمین مالی خطرپذیر تمرکز دارند که روی شکل سرمایهگذاریشان تأثیر میگذارد.
اگر استارتاپی که شرکت خطرپذیر روی آن سرمایهگذاری کرده است با موفقیت خریداری شود یا از طریق عرضهٔ اولیهٔ عمومی (IPO) وارد بورس شود، شرکت سرمایهگذار سود کسب میکند، و بازدهِ بهدستآمده را بین شرکای محدودش توزیع مینماید. این شرکتها میتوانند با فروش مقداری از سهامشان به سرمایهگذاری دیگری در بازار ثانویه هم سود کسب کنند.
شرکتهای خطرپذیر چگونه تشخیص میدهند کدام استارتاپها ظرفیت رشد بالایی دارند؟
فرایند ارزیابی سرمایهگذاری خطرپذیر تعیین میکند که آیا استارتاپ ارزش سرمایهگذاری دارد یا خیر! شرکتهای VC در مرحلهٔ بررسی دقیق تحقیقاتی عمیق انجام میدهند و فرضیات خود را بررسی میکنند تا به ارزیابیهای دقیقی برسند.
روشهایی مختلف برای محاسبهٔ ارزش استارتاپها وجود دارند که رایجترینشان روش سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capital Method) و روش بورکاس (Burkas Method) هستند. در ادامهٔ این مقالهٔ بلاگ مکس نگاهی به هر دو روش میاندازیم.
روش سرمایهگذاری خطرپذیر برای محاسبهٔ ارزش استارتاپ
روش سرمایهگذاری خطرپذیر روی محاسبهٔ ارزش استارتاپ قبل و بعد از سرمایهگذاری تمرکز دارد. این محاسبه اغلب از طریق ارزیابیهای پیشسرمایه (pre-money) و پسسرمایه (post-money) انجام میشود. نکتهٔ مهم اینکه روش مذکور برای استارتاپهایی ایدئال است که رشدی قابل توجه، و قصد خروج زودهنگام دارند.
ارزیابی پیشسرمایه ارزش استارتاپ قبل از دریافت سرمایه را نشان میدهد، و تخمین میزند که سرمایهگذار در ازای سرمایهاش چه مقدار سهام دریافت خواهد کرد. از سوی دیگر ارزیابی پسسرمایه ارزش استارتاپ بعد از دریافت سرمایه به شمار میرود.
این روشها به شرکتهای خطرپذیر کمک میکنند تا درصد مالکیت سرمایهگذاران جدید و موجودشان را محاسبه کنند. آنها از جدول سرمایهگذاری شرکت (cap table) استفاده میکنند تا سهام مالکیت و ارزش سهام شرکت را درک نمایند.
روش بورکاس برای محاسبهٔ ارزش استارتاپ
روش بورکاس معیارهای کیفی را ارزیابی، و کارایی عملیاتی و ریسکهای استارتاپ را بررسی میکند. این روش برای استارتاپهای در مراحل اولیه یا پیشمرحلهای مناسب است، و بهطور گسترده در حوزهٔ فناوری استفاده میشود.
شرکتهای خطرپذیر استارتاپها را با ترکیبی از رویکردهای کیفی و کمّی ارزیابی میکنند. عوامل مهم دیگری که آنها در نظر میگیرند شامل تخمین اندازهٔ بازار، تولید درآمد، تجربهٔ تیم مؤسس، ریسکها و فرصتهای خروج در بازار هدف هستند.
سرمایهگذاری خصوصی و خطرپذیر چگونه با یکدیگر همکاری میکنند؟
با جریان یافتن سرمایه در بازارهای خصوصی، این سرمایه از طریق مجموعهای از تراکنشهای مالی از نهادی به نهاد دیگر منتقل میشود. هربار سرمایه در بازارهای خصوصی دستبهدست میشود، متخصصان بر این تراکنشها نظارت، یا آنها را اجرا میکنند، که این امر فاز رشد یا انتقال را برای شرکت یا شرکتهای درگیر آغاز میکند.
نوسانات مداوم بازار سرمایهگذاران را به جستوجوی مسیرهای جایگزین برای حمایت از رشد شرکتهای پرتفویشان سوق داده است. در شرایطی که امکان خروج از سرمایهگذاریها متوقف میشود، شرکتها با سرمایهگذاری روی منافع صندوق خود در پرتفویهای بالغتر، همچنان به نقدینگی دسترسی خواهند داشت.
این سرمایهگذاریهای ثانویه، که با نام صندوقهای تداوم (Continuation Funds) هم شناخته میشوند، داراییهای موجود را از صندوق اولیه یا شریکی محدود خریداری کرده و آن منافع را به خریدار ثانویه میفروشند. این روش به سرمایهگذاران امکان میدهد از فروش در شرایط نامطلوب بازار اجتناب نمایند، درحالیکه خریدار هم به بازدهی سریعتر دست مییابد.
محبوبیت این ابزارهای تداوم مدام بیشتر میشود، و شرکای عمومی (GPها) بیشتری در شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر و خصوصی برای ارائهٔ فرصتهای خروج جایگزین به سرمایهگذارانشان از آنها استفاده میکنند.
با تکامل بازار، سرمایهگذاریهای ثانویه همچنان مسیرهایی جدید برای ایجاد ارزش، بازتوزیع و بهینهسازی پرتفوی ارائه خواهند داد.
جمعبندی
در این مقالهٔ بلاگ مکس به تفاوتها و شباهتهای سرمایهگذاری خصوصی (PE) با سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) پرداختیم. هر دوی این سرمایهگذاریها زیرمجموعهٔ بازارهای خصوصی به شمار میروند، و هدف هر دو افزایش ارزش کسبوکارهایی که در آنها سرمایهگذاری میکنند، و بعد هم فروش کل کسبوکار یا سهمی از مالکیتشان برای کسب سود است.
نظر شما دراینباره چیست؟ شما در کدام حوزه از سرمایهگذاری فعال هستید و کدام را پُرسودتر میدانید؟ لطفاً نظرتان را با ما در میان بگذارید.